Wednesday, July 10, 2002
٭
بيداد زمان شعر بيژن ترقی، آهنگ: پرويز ياحقی، دستگاه اصفهان، خواننده: مرضيه ......... [بشنويد] ......... به رهی ديدم برگ خزان ، پژمرده ز بيداد زمان كز شاخه جدا شد چو ز گلشن رو كرده نهان ، در رهگذرش باد خزان چون پيك بلا بود ای برگِ ستمديدهء پاييزی ، آخر تو زگلشن ز چه بگريزی روزی تو هماغوش گلی بودی ، دلداده و مدهوش گلی بودی ای عاشق ِ شيدا ، دلدادهء رسوا ، گويمت چرا فسرده ام در گل نه صفايی ، نی بوی وفايی جز ستم زِ وی نبرده ام خار غمش در دل بنشاندم ، در ره او من جان بفشاندم تا شد نو گلِ گلشن و زيب چمن رفت آن گل من از دست ، با خار و خسی پيوست من ماندم و صد خار ستم ، وين پيكر بی جان ای تازه گلِ گلشن ، پژمرده شوی چون من هر برگ تو افتد به رهی ، پژمرده و لرزان به رهی ديدم برگ خزان ، پژمرده ز بيداد زمان ، كز شاخه جدا شد چو ز گلشن رو كرده نهان ، در رهگذرش باد خزان ، چون پيك بلا بود 12:59 AM توسط Kadir Zavareh
|